حافظ، نقطه وصل شعر و شعور

حافظ  نقطه وصل شعر و شعور

محمد سعید معزالدین

شفا زگفته شکرفشان حافظ جوی              که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

به استادان گرانقدر, دانشجويان و حافظ پژوهان عزيز, خانم ها و آقايان عرض سلام و ادب مي كنم و خداوندمتعال را  سپاس مي گويم كه اين فرصت و توفيق فراهم شد تا در حضور شما دوستان باشم.
   اميدوارم اين گونه مجالس و محافل در تحكيم و تداوم پيوندهاي عميق فرهنگي دو كشور دوست و مسلمان, ايران و پاكستان, مؤثر و نقش آفرين باشد و بر رونق و گسترش و تعميق هرچه بيشتر زبان فارسي در اين منطقه بيفزايد.
   شعر حافظ به ايران منحصر نشد بلكه در مدتي كوتاه به فراسوي مرزها راه و رواج يافت. پس از ايران بيش ترين رواج و  رونق اشعار و انديشه هاي حافظ در شبه قاره بود. اين نكته را مي توان از شمار نسخه هاي خطي و شرح هايي كه بر ديوان حافظ نگاشته شده و ترجمه هايي كه انجام شده به دست آورد.
   در منطقه پنجاب شرح هاي مختلفي بر ديوان حافظ نگاشته شده كه مهمترين آن ها مرج البحرين است كه نشانگر  رويكرد فراوان حافظ پژوهان اين منطقه به اوست.
    حافظ در بين شعراي اردو زبان نفوذ فراوان داشته است به گونه اي كه اهل ادب از تعابير حافظ در اشعار خويش بهره  برده اند. تعابير عرفاني و ادبي و اشاراتي كه حافظ به كار برده و يا سبك و سياق آن در آثار نظم و نثر اديبان اردو زبان و يا پارسي گويان مشاهده مي شود كه در اينجا براي اختصار و براي ياد كرد علامهاقبال به ۳ مورداشاره مي گردد :
 حافظ چنين مي سرايد : 
 اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما      آب روي خـوبي از چـاه زنخـدان شمـا

 و اقبال نغمه سر مي دهد :
 چون چراغ لاله سوزم در خيابان شما             اي جوانان عجم جان من و جان شما
 و در جاي ديگر حافظ مي گويد :
 شـاه شمشـاد قدان خسرو شيـرين دهنان        كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
 و اقبال مي گويد :
 حلـقه بسـتند سر تربت من نـوحه گـران    دلبران، زهره و شان، گلبدنان،سيم بران
 و اين مورد كه بسيار زيبا و شيرين است ،گويا اقبال در پاسخ حافظ آن راسروده است:
 حافظ مي گويد :
 اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را       به خـال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
 و اقبال چنين مي گويد :
 به دست ما نه سمرقند و ني بخارايي است         دعـا بگـو ز فـقـيران بـه تـرك شيـرازي
  دو تن از سلاطين ادب دوست هند (شبه قاره) از حافظ براي ديدار و اقامت دعوت مي كنند. حافظ با اين كه اهل سير و سياحت ظاهري نبوده و بيش تر مايل بوده كه با پاي دل به سير و سياحت بپردازد, اما دعوت آن ها را مي پذيرد و مصمم مي شود به اين منطقه (شبه قاره) سفر كند ولي مشكلاتي پديد مي آيد و دريا طوفاني مي شود و حافظ از اين مسافرت منصرف مي گردد.
 نكته مهم اين است كه شعر حافظ در زمان خودش به شبه قاره رسيد و در آن زمانبسياري از ادب دوستان و هنر پروران او را مي شناخته اند و علاقمند بودند كه بدون واسطه از گفتار نغز و شيرين او بهره ببرند. از اين رو براي دعوت از او اقدام  كرده اند.
 محمود شاه بهمني و سلطان غياث الدين فرزند سلطان اسكندر بنگالي از او دعوت كردند و اين شعر معروف :
 شكر شكن شوند همه طوطيان هند     زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود

  اشاره به همين نكته دارد كه شعر حافظ محدود به سرزمين و وطن او نبوده است.      سلطان  جلال الدين محمد اكبر از سلسله تيموري و همچنين جهانگير و همسر ايراني الاصل او (نورجهان) نيز به اشعار حافظ علاقه زيادي داشتند.
 اشعارحافظ  افزون بر ايران و آسياي ميانه و شبه قاره, به اروپا نيز راه يافت.
  گوتهآلماني تحت تاثير شخصيت و اشعار حافظ قرار مي گيرد و مي گويد :
 ’’ اي كاش من در زمان حافظ بودم و او را درك مي كردم ‘‘و سپس خطاب به حافظمي گويد :
   اگر من نتوانستم در اين دنيا تو را ببينم, اما در روز حشر از خدا مي خواهم ديدار ما را فراهم كند, تا بتوانم در كنار تو  باشم و از ديدگاه ها و سخنان ارزشمند و شيرين تو بهره ببرم.

    آري, وقتي خلوص نيت، تعهد ، مهارت ، دانش ، لطافت ، ظرافت ، شعر و شعور باهم همراه شوند و بياميزند،اين گونه بر ذهن ها و دل ها اثر مي گذارد.
   حافظ يك عالم و عارف و در عين حال يك رند خراباتي است و به گونه اي سخن گفته كه هر كس شيفته عشق مجازي است, دواي درد خويش را در آن مي جويد و هر كس اهل دل و به دنبال سير و سلوك و عرفان و معرفت و عشق حقيقي  است, مي تواند از مضامين بلند و محتواي والاي اشعار او بهره جويد و هر دو مي توانند برخوان گسترده حافظ بنشينند. و حتي كسي كه شيفته عشق مجازي است با نفس دلكش حافظ به عشق حقيقي رهنمون شود و از فرش به عرش راه يابد.
   شعر حافظ نه فقط بين ما زميني ها رواج يافت بلكه به گفته خود حافظ اهل آسمان و فرشتگان نيز در جاذبه سخن او  قرار گرفته اند :
 صبحدم از عرش مي آمد خروشي عقل گفت     قدسيان گويي كه شعر حافظ از برمي كنند
   نواي دلپذير غزل حافظ ترنم زندگي است.
   غزل حافظ، غزال تيزتك و چالاكي است كه با شتاب و ظرافت و دقت، حركت و اميد و وصال را در چمنزار زندگي معني مي كند.
   واژه هاي نمادين و عارفانه او داستان عشق و پرستش را به توصيف مي نشيند.
   شعر توام با شعور حافظ مرهون انس و الفت او با قرآن است.
   حافظ سرآمد غزلسرايان و عارفان رند خراباتي و عاشقان پاكباخته اي است كه :
 صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ          هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم
 حافظ يك فرد نيست, بلكه يك جريان زنده و پويا در عرصه فرهنگ و هنر و انديشه و عرفان است كه از چشمه سار زلال ايمان و معرفت و هنر و ادب اسلامي و ايراني مايه مي گيرد.
  اين چشمه جوشان به كوثر نبوي (ص) متصل است و تا امتداد‌ جاودانگي, جاري و ساري است:
 را هم مزن به وصف زلال خضر كه من          از جام شاه جرعه كش حوض كوثرم
 بهشت عدن اگر خواهي بيا با ما به ميخانه    كه از پاي خمت يكسر به حوض كوثر اندازيم

   زبان حافظ كه همان زبان آهنگين و موزون و غني و زيباي فارسي است, زبان فرهنگ و اصالت و تمدن و هنر و ادب و تاريخ اسلام و ايران است :
 ز شعر دلكش حافظ كسي بود آگاه             كه لطف طبع و سخن گفتن دري داند
   زبان حافظ، زبان عرفان و معرفت است و شعر برخاسته از شعور او شعار بالندگي و پايندگي است:
 گر به ديوان غزل صدر نشينم چه عجب                سالها بندگي صاحب ديوان كردم
 شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است      آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش
   بزرگداشت حافظ، نكوداشت ادب و هنر و گراميداشت فرهنگ گرانسنگ اسلام و ايران و توجه به خود آگاهي و هويت حقيقي است. 
 منابع و پی نوشت
 1- ديوان خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي
 2- كليات (فارسي) علامه محمد اقبال
 3- مسلمانان هند بريتانيا (پي . هاردي) THE MUSLIMS OF BRITISHINDIA. P. HARDY

 ملاحظه:  مشروح این مقاله در قالب سخنرانی توسط  آقای سعيد معزالدين در همايش بزرگداشت خواجه شمس الدين محمد حافظ شیرازی در جمع استادان و دانشجویان زبان فارسی و ایران شناسان و سایر پزوهشگران در تالار اجتماعات  امام خمينی(ره)  خانه فرهنگ جمهوري اسلامي ايران در پيشاور پاكستان  و همچنین در جمع استادان فارسی و دانشگاهیان و ایران پزوهان پنجاب (لاهور) ايراد گرديده است.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *