عربستان قدیم و جدید؛ پایان عصر نفت در برابر امنیت
اگر به رفتار و رویکرد عربستان در عرصه سیاست خارجی نگاه شود، تفاوتهای آشکاری در آن قابل مشاهده است که یا در تاریخ حیات سیاسی آن بیسابقه بوده یا اینکه حداقل به شکل امروزی ظهور و بروز نداشته است. تجاوز نظامی به یمن، تشکیل ائتلافهای سیاسی و نظامی پیدرپی، شاخبهشاخشدن با بزرگترین متحد راهبردی خود در غرب و بسیج تلاشهای خود برای ممانعت از پیشبرد سیاستهای آن در منطقه به ویژه در حل مسالمتآمیز مسأله هستهای ایران و دیگر بحرانهای منطقهای همچون سوریه، از جمله مصادیقی است که این تفاوتها را نشان میدهد. هرچند عمده این تفاوتها تاکنون به عرصه سیاست خارجی اختصاص داشته اما فقط به آن محدود نشده و برخی شاخصها از جمله اظهارات محمدبن سلمان مبنی بر تشکیل شرکتی با سرمایه اولیه دو تریلیون دلاری برای کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، رگههایی از احتمال تغییر رفتار در عرصه سیاست داخلی را نیز نشان میدهد. حال پرسشی که پیش میآید این است که این تغییرات از چه وزن و جایگاهی برخوردارند و اینکه آیا میتوان گفت با این تغییرات، دوره جدیدی در تاریخ حیات سیاسی عربستان در حال شکلگیری است یا اینکه رخدادهای جدید جنبه گذرا و موقتی دارند و اساسا نمیتوان تفاوتی بین رفتارها و رویکردهای گذشته و حال عربستان قائل شد؟
یافتن پاسخ این پرسش زمانی مقدور میشود که بتوان شاخصهایی را برای مقایسه رفتار حال و گذشته عربستان و همچنین مؤلفههای تأثیرگذار بر سیاستهای داخلی و خارجی این کشور پیدا کرد. یکی از این مؤلفهها و عناصر تأثیرگذار «نفت» و تغییراتی است که در اهمیت و جایگاه راهبردی این کالای استراتژیک روی داده است؛ در واقع آنچه عربستان را به اصطلاح عربستان کرد و در کمتر از یک قرن از یک مجمع بادیهنشین به یک بازیگر در عرصه نظام بینالملل تبدیل کرد، کشف نفت و وابستگی کامل نظام سرمایهداری و در رأس آن آمریکا به این کالا بود، هرچند عبدالعزیز بن سعود در سال ۱۹۳۲ پایههای دولت سعودی را بنا گذاشت اما پس از کشف نفت (آن هم به صورت اتفاقی) و به ویژه احساس نیاز آمریکا به این کالای استراتژیک در واپسین ماههای پایانی جنگ جهانی دوم برای تثبیت پیروزی خود و به حرکت درآوردن ناوگان نظامی خود در شرق آسیا علیه ژاپن بود که موجبات شناسایی عربستان را از سوی دولتهای غربی و در رأس آن آمریکا فراهم کرد و در مدتی اندک، آن هم بدون وجود هیچ تشابه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن را به متحد آمریکا تبدیل کرد. در این راستا فرانکلین روزولت، رئیس جمهوری وقت آمریکا از نشست کنفرانس سران متفقین در تهران، پیام دوستانه به عبدالعزیز بن سعود، بنیانگذار دولت سعودی ارسال کرد و متعاقب آن دیداری بین دو طرف بر روی عرشه ناو کوینزی صورت گرفت که به انعقاد معامله نفت در برابر امنیت انجامید. براساس این معامله قرار شد عربستان نفت آمریکا را تأمین و در مقابل آمریکا نیز امنیت عربستان را تضمین کند. این معامله تا همین اواخر به قوت خود باقی بود و به مثابه چتری بزرگ، رفتارها و سیاستهای هر دو طرف آمریکایی و سعودی را تحت تأثیر قرار داده بود و در خیلی از موارد، طرف آمریکایی را به اغماض در قبال سیاستها و رفتارهای عربستان به ویژه در حمایت از تروریسم تکفیری وامیداشت اما اکنون به نظر میرسد پایههای این معامله به دلایلی همچون کاهش وابستگی آمریکا به نفت وارداتی به ویژه از عربستان (که خود تحت تأثیر تغییر اولویت دولت اوباما از انرژیهای فسیلی به سمت انرژیهای پاک و همچنین تولید نفت شیل قرار گرفته است) و تغییر راهبرد آمریکا از خاورمیانه به سمت شرق آسیا برای کنترل رفتار چین، تا حدودی سست شده و همین امر یکی از عوامل مهم سراسیمگی و آشفتگی رفتاری عربستان در سالها و ماههای اخیر به ویژه در مرحله بعد از برجام را تشکیل میدهد، بنابراین با در نظرگرفتن این تغییرات و همچنین با توجه به انتقال قدرت از نسل قدیم به نسل جدید میتوان گفت عملا ما با یک عربستان جدید مواجه هستیم که آن را از عربستان قدیم تفکیک و متمایز میکند.
ازجمله مؤلفههای تمایز و تشخیص بین این دو دوره، یکی همان معامله نفت در برابر امنیت است که تقریبا میتوان گفت کل یا دستکم بخش عمده عربستان به اصطلاح قدیم را تحت تأثیر خود قرار داده بود و دوم اینکه نسل قدیم که بر عربستان قدیم حکمرانی میکردند از نظر سیاسی بسیار محافظهکار بودند و دست به عصا حرکت میکردند و به اصطلاح بیگدار به آب نمیزدند اما نسل جدید که عملا سکان رهبری عربستان جدید را به دست گرفتهاند رادیکال و بسیار ماجراجو هستند، همچنین در حالی که نسل قدیمیها تحت تأثیر غرب بودند و بیشتر از غرب خط میگرفتند اما نسل جدید گرایش اسرائیلی دارند و در پی عادیسازی رابطه با اسرائیل هستند بدون اینکه هیچ احساس مسؤولیتی در برابر فلسطین داشته باشند. با وجود این اگر نسل قدیم تحت تأثیر معامله نفت در برابر امنیت از آزادی عمل بیشتری برای استفاده ابرازی از قدرت دینی خود به منظور پیشبرد اهداف سیاسی به ویژه در برابر ایران برخوردار بودند اما به نظر میرسد نسل جدید به دلیل آشکار شدن ارتباط میان تروریسم تکفیری و اندیشه وهابیت و گسترش دامنه خطر تروریسم تکفیری به کشورهای غربی به ویژه اروپایی چندان از این آزادی عمل برخوردار نباشد که همین میتواند برای ایران و شیعیان فرصتزا باشد. در مجموع با در نظرگرفتن چنین مؤلفههای متمایزکننده نمیتوان درباره چشمانداز عربستان جدید براساس چارچوب رفتاری عربستان قدیم قضاوت و پیشبینی کرد. به هرحال نسل قدیم قدرت با هر نقطهضعفی که داشته بالاخره توانست این کشور نوپا را از انواع بحرانهای داخلی و خارجی عبور دهد اما هیچ اطمینانی در خصوص اینکه آیا نسل جدید نیز قادر به این کار خواهد شد وجود ندارد.
احمد کاظمزاده
http://vaghayedaily.ir/fa/News/3746