روابط ایران و آفریقای جنوبی

ایران و آفریقای جنوبی: سیر تحول روابط دوجانبه و ظرفیت سنجی آینده
در تنظیم روابط خارجی هر کشوری درک و تبیین صحیح و کامل از قدرت و توان ملی به ویژه در بعد سیاست خارجی، مقتضیات و ویژگی های محیط خارجی و قاعده و پارادایم حاکم بر محیط منطقه ای و بین المللی، شناخت فرصت ها و آسیب پذیری های محیطی و تهدیدهای موجود و بسیاری از عوامل دیگر دارای اهمیت است قاره افریقا با ویژگی های جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، در عصر پس از جنگ سرد و رونق منطقه گرایی، به یکی از مناطق تأثیرگذار تبدیل شده است که افریقای جنوبی در این مجموعه نقشی کلیدی دارد.
این مقاله ضمن بررسی پیشینه روابط ایران و قاره افریقا، به دنبال بررسی اهمیت روابط ایران و افریقای جنوبی است و بر این فرضیه استوار است که گسترش روابط با قدرت منطقه ای و در حال ظهور مانند افریقای جنوبی، ضمن افزایش منافع ملی و تقویت همکاری های جنوب – جنوب، موجب کاهش فشارهای بین المللی و کشورهای غربی می شود روش این تحقیق، توصیفی و تحلیلی است و در کنار آن از ماتریس سوات استفاده شده است تا ضمن بررسی نقاط قوت و ضعف جمهوری اسلامی ایران به فرصت ها و تهدیدهای رابطه با افریقای جنوبی پرداخته شود و از این طریق، راهکارهایی را به سیاست گذاران در عرصه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ارائه دهد.
مناطق، در حال حاضر یکی از ویژگی های مهم سیاست بین الملل به شمار می روند. منطقه دسته ای از کشورهاست که از نظر سیاسی، وابستگی متقابل داشته یا تصور احساس هویت جمعی می کنند که این گونه هستند و یا به مجموعه ای از کشورها اشاره دارد که با جغرافیا و یک ویژگی مشترک یا بیشتر – مانند سطح توسعه فرهنگ یا نهادهای سیاسی با هم در پیوندند عده ای از کارشناسان، منطقه گرایی را تغییر در سیستم بین المللی می دانند و معتقدند «جهان در آغاز قرن بیست و یکم، شاهد رخنه های جدید در دولت ملت هاست و چالش های جدید، تحلیلگران زیادی را وادار کرده است تا اظهار کنند که ممکن است شاهد تغییر از نظم کلاسیک وستفالیایی به نظم جهانی باشیم که در آن نهادهای منطقه ای، در پی ایفای نقشی مهم در حکمرانی جهانی هستند روستو پس از پایان جنگ سرد مدعی شد که در دورانی که افول توانایی دول را شاهدیم، باید «الگویی فدرالی و همکاری منطقه ای و جهانی» جایگزین شود تا از طریق آن بتوان به تدریج «دوران آینده منطقه گرایی» را نهادینه و به عنوان مسیری مطلوب پیشنهاد کرد اندیشمندان زیادی در مورد منطقه و منطقه گرایی نظر داده اند و با عناوینی مانند جهان مناطق (کاتزنشتاین) امنیت جهانی برآیند امنیت منطقه ای (بوزان، آلاگاپا و ایوب) منطقه گرایی دوم (باگواتی) منطقه گرایی نو (اثییر) یاد کرده اند که این حکایت از تبدیل شدن مناطق به کانون مهم سیاست جهان دارد نه اینکه صرفا ًپیشنهادی در این باره باشد که سیاست جهان چگونه باید باشد (فرای و اهیگن) این مسأله باعث شد تا باری بوزان با تاکید بر مناطق و تغییرات ساختار بین الملل اذعان کند که «طی نخستین دهۀ پس از جنگ سرد ساختار قدرت جهانی به صورت یک به چهار در آمد که امریکا به عنوان تنها ابرقدرت و چین، اتحادیۀ اروپا، ژاپن و روسیه به عنوان قدرت های بزرگ آن محسوب می شدند» و علاوه بر این در جایی دیگر معتقد باشد: «ساختار اجتماعی و در نتیجه ماهیت کلی روابط میان ابرقدرت ها، با آنچه در فاصلۀ سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹ اتفاق افتاد، کاملا متفاوت خواهد بود. وضعیت اتحادیه اروپا و یا حتی چین تا بیست سال آینده با وضعیتی که در آن همانند اتحاد شوروی در یک موضع برخورد هویتی با امریکا قرار گیرند، فاصلۀ زیادی دارد و احتمال اینکه روابط رقابتی و یا دوستی با امریکا داشته باشند، بسیار بیشتر است» منطقه گرایی یا همگرایی منطقه ای دارای فواید متعددی است.
از آن میان می توان به توسعه اقتصادی و ادغام تدریجی در اقتصاد جهانی، بهره مندی از مزایای تجاری، اصلاحات ساختاری سیاسی و اقتصادی، محافظت و بیمه شدن، امنیت سیاسی، افزایش قدرت چانه زنی، ابزار هماهنگی، دریافت و توزیع اطلاعات و ایفای نقش تریبونی اشاره کرد در مجموع جلوه های امنیتی، رویکرد همگرایی منطقه ای را می توان در چند محور زیر خلاصه کرد همکاری های فراملی – فروملی، التهاب های ملی گرایانه را کاهش می دهد و امکان ایجاد ثبات و امنیت را افزایش می دهد شروع همکاری با زمینه های ملایم می تواند زمینه ساز مناسبی برای بهره برداری سیاسی – امنیتی باشد؛ همکاری های منطقه ای می تواند به عنوان یک عامل بازدارنده درون و بیرون منطقه ای، عمل کند و به تناسب میزان ثبات و میزان ادغام، این عامل می تواند ناامنی های درونی و بیرونی را مدیریت نماید؛ همگرایی منطقه ای دارای درونمایه های امنیت سازی است و به مرور بنیادهای امنیتی درون منطقه ای را پی ریزی می کند.
از جمله نکات مثبت دیگر منطقه گرایی می توان به موارد زیر اشاره کرد: فاصلۀ سنتی بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه را می پوشاند؛ فرهنگ اجتماعی لازم برای ورود به عرصه تعاملات جهانی را در کشورها ایجاد می کند؛ نه تنها کشورهای کوچک، قدرت عرض اندام در منطقه را می یابند، بلکه قدرت چانه زنی مناطق را در مذاکرات چندجانبه و جهانی افزایش می دهد؛ گرچه حجم تجارت درون منطقه در قیاس با تجارت بین مناطق بیشتر است اما این امر ضرورتاً به معنای وخیم شدن تجارت جهانی نیست؛ چراکه تجارت درون منطقه ای جایگزین تجارت بین منطقه ای نمی شود، بلکه هر دو از افزایش تجارت منتفع می شوند؛ چون منطقه گرایی جدید بیشتر بر پایه بازار است، نتیجۀ آن افزایش تجارت و سرمایه گذاری فرامرزی خواهد بود؛ و در حقیقت در این نگرش، منطقه گرایی همان جهانی شدن در مقیاسی کوچکتر است، زیرا منطقه دارای محدودیت جغرافیایی است.
در پرتو منطقه گرایی و اجرای سیاست های یادشده در دو دهه گذشته، جهان شاهد ایجاد بلوکی از کشورها با عنوان قدرت های نوظهور است که رشد اقتصادی بالایی داشته و به قطب های اقتصادی جدیدی در جهان تبدیل شده اند که ابتدا در مناطق پیرامونی خود (چین در آسیای جنوب شرقی، هند در جنوب آسیا، روسیه در حوزه همسایگان و اروپای شرقی، برزیل در امریکای لاتین و افریقای جنوبی در قاره افریقا) ایفای نقش کرده اند، اما به تدریج خواهان ایفای نقش بیشتر در سطح فرامنطقه ای شدند و سپس با ائتلاف با همدیگر در بلوک هایی مانند سازمان همکاری شانگهای، گروه ایبسا (هند، برزیل و افریقای جنوبی) بریتک (برزیل، روسیه، هند و چین) و در نهایت بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی) از سویی توانمندی های خود را به رخ دیگر کشورها ازجمله ایالات متحده کشیدند و از سوی دیگر در نقش آلترناتیو نظام بین الملل و صدای جنوب مطرح شدند.
ائتلاف بریکس در دو پدیده و عامل اصلی ریشه دارد: پدیده نخست رشد اقتصادی این کشورها به ویژه افزایش ذخایر ارزی آنها در سالیان اخیر است. که به آنها اجازه بازیگری در مناسبات مالی و پولی بین المللی را داده است. پدیده دوم ماهیت دگرگونی و تغییری است که در ذات سیاست بین الملل به طور عام و در دوران پس از جنگ به طور خاص وجود دارد این تغییر و دگرگونی با نگرش های ویژه ای در بین بازیگران کنونی و عمده روابط بین الملل همراه شده و ترکیب و رقابت با مرزهای مشخص و محدود، برجسته به نظر می رسد این قدرت ها تلاش خواهند کرد تا در شرایط عدم تمایل ایالات متحده به مداخلات غیر ضروری از امکان شکل دادن به محیط استراتژیک خود بهره بگیرند از آنجا که مهمترین نیاز قدرت های در حال ظهور، تامین منابع خام، انرژی و بازارهای خارجی است، مناطقی که دارای بیشترین منابع و بزرگترین بازارهای تجاری هستند، بیش از سایر مناطق در معرض رقابت های جدید خواهند بود در وجه دیگر از رقابت های ژئوپلیتیک، کاهش تسلط ایالات متحده بر مناطق جهانی، بلندپروازی قدرت های منطقه ای و سایر قدرت های بزرگ را در مناطق ویژه ای مانند خاورمیانه و آسیای شرقی، افریقا و امریکای لاتین تحریک خواهد کرد همان گونه که گزارش مشهور اقتصاددانان گلدمن ساچ نشان داده است، بخش مهمی از نگرانی ها در جامعه امریکا، به رشد سریع اقتصادهای در حال رشد در آسیا بازمی گردد طبق این گزارش، چین در سال ۲۰۲۷، جایگزین اقتصاد امریکا خواهد شد و گروه بریکس تا سال ۲۰۳۲، اقتصادی بزرگتر از گروه هشت خواهند داشت این گروه از کشورها، بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ حدود ۳۰ درصد در رشد اقتصاد جهانی سهم داشتند در حالی که یک دهه قبل، سهم آنها ۱۶ درصد بود و پیش بینی می شود تا سال ۲۰۵۰ نزدیک به ۵۰ درصد از دارایی های بازارهای جهانی، متعلق به این گروه از کشورها خواهند بود.
در جنوب افریقا، افریقای جنوبی پس از آپارتاید توانسته است. توانایی و اراده ایجاد و حفظ رژیم منطقه ای را به نفع همگان شکل دهد و از سوی دیگر نیز بقیه کشورها، از این کشور خواسته اند تا نقش قدرت چیره بی خطر را بازی کند. با پایان جنگ سرد، فروپاشی نظام آپارتاید و تغییر نوع ایدئولوژی سیاسی، هویت سیاسی افریقای جنوبی و نوع سیاست اعلامی و اعمالی آن نیز دگرگون شد و سیاست گذاران به بازتعریف مسائل امنیتی خود پرداختند و با از بین رفتن عوامل اصلی اصطکاک در جنوب افریقا و روی کار آمدن یک حکومت مردمی در افریقای جنوبی به رهبری کنگره ملی افریقا، نگرش جدید همگرایی منطقه ای به جای دشمنی های پیشین پدید آمد در رهیافت جدید، پرتوریا مایل بود به عنوان کانون همگرایی منطقه ای، جنوب افریقا را به سوی سعادت و خوشبختی جمعی رهنمون سازد این کشور پس از آپارتاید به عنوان یک قدرت متوسط درصدد ارائه راه حل بحران ها از طریق چندجانبه گرایی برآمد تا موقعیت خود را از این طریق تثبیت کند به تدریج این ایفای نقش باعث شد تا این کشور که زمانی به عنوان برهم زننده امنیت منطقه ای تعریف می شد، علاوه بر نقش صلح سازی و صلح بانی منطقه ای، در کنار رشد اقتصادی منطقه ای، به عنوان یکی از قدرت های نوظهور مطرح شد.
با توجه به نقش قدرت های منطقه ای و پتانسیل آنان در عرصه های مختلف روابط بین الملل، این تحقیق درصدد پاسخ به پرسش: «چیستی عوامل مؤثر بر روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران با جمهوری افریقای جنوبی و منافع حاصل از روابط با این قدرت نوظهور» است و با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی؛ فرضیه «نیازهای متقابل اقتصادی، سیاسی، هویت نسبتاً همسو نسبت به مسائل منطقه ای و بین المللی، همکاری های جنوب – جنوب و… به عنوان عوامل موثر در گسترش روابط و بهره برداری از موقعیت منطقه ای و بین المللی این کشور برای کاهش فشارهای خارجی و غربی و گسترش همکاری های جنوب – جنوب به عنوان نتایج این روابط»، را به آزمون گذاشته است این تحقیق درصدد است ضمن تبیین و ضع موجود، به بررسی فرصت های بالقوه در روابط دوجانبه اشاره کند تا در کنار تولید ادبیات مربوط به قاره افریقا، از این طریق، راهکارهایی را به سیاست گذاران در عرصه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ارائه دهد تا با عملیاتی کردن آن، جایگاه شایسته افریقای جنوبی را به عنوان یک قدرت منطقه ای و در حال ظهور در روابط خارجی ایران تبیین کرده و با برقراری روابط دوجانبه و متقابل منافع بیشتری نصیب دو کشور شود و در نهایت بخشی از سند چشم انداز که در رابطه با قاره افریقا است، محقق شود.
قاره افریقا با ویژگی های جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، در عصر پس از جنگ سرد و رونق منطقه گرایی، به یکی از مناطق تاثیرگذار تبدیل شده است. در این مجموعه، افریقای جنوبی با توجه به توانایی ها و تعامل کارگزار و ساختار نقش کلیدی دارد؛ به طوری که طی مدت کمتر از دو دهه از یک کشور منزوی به قدرتی منطقه ای و نوظهور تبدیل شده است این تحقیق با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از مدل سوات، به بررسی روابط ایران با قدرت منطقه ای افریقا پرداخته است و ضمن بررسی فراز و فرود در روابط دو کشور معتقد است با توجه به تاثیرگذاری، وزن ژئوپلیتیکی و نقش سیاسی کشور افریقای جنوبی، روابط با این کشور دستاوردهای کلانی از جمله تسهیل در روابط با دیگر کشورهای این قاره را نصیب ایران می کند و دو کشور با توجه به درک مشترک نسبت به بسیاری از موضوعات منطقه ای و بین المللی و شناخت بین الاذهانی در قالب منطقه گرایی شناختاری می توانند با همدیگر فعالیت کنند و به منطقه گرایی اقتصادی و سیاسی در قالب جامعه کشورهای حاشیه اقیانوس هند، همکاری های جنوب – جنوب و عدم تعهد کمک کنند پتانسیل های روابط دوجانبه علاوه بر موارد یادشده در تامین نیازهای استراتژیک متقابل مانند نفت، مواد غذایی، سرمایه گذاری متقابل، دیدگاه های مشترک سیاسی و بین المللی، حمایت در آژانس های بین المللی، فعالیت در سازمان های منطقه ای و بین المللی، جمعی مسلمان و نیز قابل گسترش است.
دوکشور دارای فرصت هایی مانند وجود روابط بلندمدت سیاسی و اقتصادی دوستانه، وجود بالقوه و بالفعل به عنوان قدرت منطقه ای و در حال ظهور، وجود توافق نامه های بازرگانی، فرهنگی و سیاسی میان دو کشور، وجود بازار مناسب برای محصولات و فراورده ها، اراده برای همگرایی منطقه ای و قاره ای، آگاهی کارگزاران دو طرف برای حل مشکالت و چاره اندیشی برای آن و … هستند از سوی دیگر باید به موانع و مشکلاتی مانند دوری مسافت، شناخت ناکافی نسبت به امکانات و ظرفیت های همکاری مشترک، وجود رقبا و سنگ اندازی آنها برای گسترش روابط، اجرا نشدن بسیاری از موافقت نامه ها و کمرنگ شدن اعتماد طرف افریقایی نسبت به وعده های طرف ایرانی، بوروکراسی پیچیده و دولت محور بودن برنامه ها و طرح ها از سوی ایران، فعال نبودن اتاق مشترک بازرگانی میان دو کشور و نبود شعبه بانک های ایرانی در افریقای جنوبی، اختلاف نظر و تنوع متولیان و نبود انسجام در فعالیت ها از سوی طرف ایرانی، عدم بهره برداری از تجار دیگر کشورها و اشاره کرد در این راستا الزم است تا راهکارهایی مانند بهره گیری ایران از جایگاه منطقه ای و فرامنطقه ای افریقای جنوبی به عنوان صدای جنوب، تبدیل ایران به محور ترانزیتی کالاهای کشورهای افریقایی به کشورهای همسایه، تقویت جایگاه کالاهای ایرانی در ذهن خریداران این کشور از راه تبلیغات، کاهش بوروکراسی و اجرای موافقت نامه ها، تقویت روابط بانکی و تاسیس بانک مشترک برای تحقق بهتر روابط، عملی شود.
باید به این نکته نیز توجه داشت که امروزه، مناطق به یکی از ویژگی های مهم سیاسی بین الملل تبدیل شده اند و از همگرایی منطقه ای می توانند مزایایی مانند توسعه اقتصادی و ادغام تدریجی در اقتصاد جهانی، بهره مندی از مزایای تجاری، اصلاحات ساختاری سیاسی و اقتصادی، امنیتی – سیاسی، افزایش قدرت چانه زنی، ابزار هماهنگی، دریافت و توزیع اطلاعات و ایفای نقش تریبونی به دست آید.
امروزه افریقای جنوبی و دیگر قدرت های منطقه ای (از جمله دیگر اعضای اقتصادهای ملی در حال ظهور) با رشد اقتصادی و فعالیت های سیاسی و بین المللی به بازیگران مهم در عرصه اقتصادی و سیاسی تبدیل شده اند که می توانند دستاوردهای مثبتی مانند ایفا و گسترش همکاری های جنوب – جنوب، جلوگیری از یکجانبه گرایی و گاه فشار امریکا و اروپا بر ایران داشته باشند که نمونه آن را در موضوعاتی مانند تحریم و یا موضوعات مرتبط با انرژی صلح آمیز هسته ای شاهد هستیم هرچند ذکر این نکته نیز ضروری است که قدرت های نوظهور ممکن است به منظور پذیرش و امکان ادامه رشد از سوی قدرت های بزرگ و فرامنطقه ای در بعضی از مواقع، سیاست های متناقض و متفاوتی اتخاذ کنند.
احمد بخشی
منبع: فصلنامه سیاست خارجی، سال ششم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۳

 

 

 



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *